چه غریب ماندی ای دل!نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
دل من!چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری...
:: بازدید از این مطلب : 493
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28